او از همه تنهاتر است
پریشانتر از خاکستر است
تمنای پرواز ندارد هرگز
چون گره خورده در پیکرش
اندازه همین دنیای خاکی است
آرزوهای در سر پرورش
کور سو چراغی بیش نیست
نگاهی که رسیده تا برش
ولی باز هم امیدی هست
به زنده گشتن خاکسترش