به آن شب زنده داران دل خسته
مرید توام چشم بسته
نصیب من است از توجه تو
دلی سخت شکسته؛ تنی سخت خسته
برفتند عاشقان کویت
زدور و برم ؛ دسته دسته
تو روحی؛ طلوع آفتابی
که آتش زنی بر دل خسته
نگاه مرا بری تا نهایت
در آن جلوه های نقش بسته
شکوفا شود از کلام قشنگت
بهاری که در قلب من نشسته
دیگر نمی رقصد خدای رقص
حتی برای من برای رقص
تا در دیار مردم افلیج
کمیاب می گردد دوای رقص
روزی که دیگر بر نخواهد خاست
از خانه ها حتی صدای رقص
بایست باهم یا غزل گوییم
ما آخرین دیوانه های رقص
تا دختران زنده در تابوت
جانی بگیرند از هوای رقص
آن سان که تا شام ابد رقصند
در آسمانها با خدای رقص
علی علیه السلام صراط مستقیم ......