باز گم شده ام در خانه ی دل
خانه ی سبز و آسمانی دل
ابری سیه سایه انداخت
بر سرای روشن و آفتابی دل
گریه کردم در نهان خانه ی دل
تا بشنود صاحب خانه ی دل
گفتم به او؛ صبوری ام ده
زسردی و سوز و تنهایی دل
کشته ی طوفان خشم؛ گشته
این گم کرده ی ارغوانی دل
بس که ناله کردم بر درگه اش
باز روشن نمود او؛ خانه ی دل