اگر روزی می ماندم با خویشتن تنها
می گشودم دفتر اعمالم را پیش پاها
پر از کارهای تکراری است دفتر
شرم دارم از تماشایش در روز آخر
من بوده ام از آغاز در خوابی خوش و رنگین
تکان می داد گهواره ام را موج رویاها
اگر چه عشق آمد و بیدارم کرد روزی
نمی فهمم با این روزهای رفته چه باید کرد
خدا یا اگر تو جای من بودی چه می کردی
با لحظه های پوسیده و رفته در خوابی سنگین
سلام من مدتی است که به وبلاگت سر می زنم و شعرهات رو می خونم شعر امروزت بیشتر از بقیه شعرهات آدم رو به تفکر وا می داره واقعاً همه ما انسانها اگر به حقیقت خود و خدای خود آگاهی داریم پس این همه گناه و بی عدالتی در دنیا از کجا ناشی می شود؟ جواب این سوال را باید در خود جستجو کنیم البته اگر بتوان جواب قانع کننده ای برای آن داشته باشیم.
ترانه خانم
پاسخ شما خیلی ساده است؟
کسانی که مرتکب گناه و بی عدالتی و ظلم و ستم می گردند در واقع به حقیقت اصلی خود و خدای خود پی نبرده اند...
اگر کسی خودش را بشناسد مطمئناْ خالق خویش را هم خواهدشناخت و او را همیشه و همه جا حی و حاضر می بیند و هیچگاه مرتکب خطا و لغزش نخواهد شد.