آئینه نباید لب می گشود
نباید راز مرگ لاله را می سرود
آئینه با خاک غبار آلود شد
زهر خاک دل پاکش را فسود
سهم لاله پرپر شدن در باد
آئینه بیهوده بهر او دست گشود
لاله از بنیاد ویران شده بود
آئینه در این میان حیران شده بود
سلام شعرهات خیلی قشنگه اصلا آدم رو به یه حال و هوای دیگه می بره هر چیزی مربوط به لاله زیباست حتی مرگش منتظر شعرهای دیگه ات هستم
سلام شعرهات خیلی قشنگه اصلا آدم رو به یه حال و هوای دیگه می بره
هر چیزی مربوط به لاله زیباست حتی مرگش
منتظر شعرهای دیگه ات هستم