شاعرانه

شعرهای من

شاعرانه

شعرهای من

بهار

بهار پاشید در زمین دلم بذر گل و رفت  

 

گل زده جوانه و بهانه بهار گرفته است 

 

مگر نسیم خیال بهار؛ باران شود بهرگل  

 

رگبار ابرهای بهاری می طلبد؛ جام گل   

 

شکوفه های بهاری تا؛ زشاخسار دلم رویید 

 

به باغ سبز دلم ؛ واژه های طلایی گل داد 

 

بهار عشق جوشید در رگهای گل  

 

باغ دل؛ نشانه سرسبزی و روح؛ نشانه گل   

 

در این تولد بهاری که شعر و غزل جاری است 

 

خانه پاییزی را باید به باد سپرد

 

  

جستجو

جستجو در روح مرده می کنی! 

 

یاد بوی تعفن از یادبره؛ می کنی! 

 

باغ بهار آور دنیا دست توست 

 

آنرا پر از گلهای پژمرده می کنی! 

 

زبس در پرده سخن گفته ای  

 

گل واژه ها را آزرده می کنی! 

 

روزی دیگر به پایان رسانده ای 

 

روزت را پر از لحظه های افسرده می کنی! 

 

یک برگ دیگر از دفتر عمرت پر شد 

 

برگهای پر شده را مچاله می کنی!!!!!! 

 

 

  

ای عشق

ای عشق؛ تو امشب انتخابم کن 

 

مرا بهر وصال خویش؛ بی تابم کن 

 

مثل شکوفه های بهاری 

 

غرق عطر و آب و گلابم کن 

 

زخم خورده روزگار منم من 

 

مرهم زخم چاک چاکم کن 

 

دست تمنا بسوی تو دارم  

 

ای خدا آغوش اجابت باز کن  

 

آه من از روی ناشکری نیست 

 

شاکرم؛ هر آنچه نیک است آن کن 

 

آمین