جستجو در روح مرده می کنی!
یاد بوی تعفن از یادبره؛ می کنی!
باغ بهار آور دنیا دست توست
آنرا پر از گلهای پژمرده می کنی!
زبس در پرده سخن گفته ای
گل واژه ها را آزرده می کنی!
روزی دیگر به پایان رسانده ای
روزت را پر از لحظه های افسرده می کنی!
یک برگ دیگر از دفتر عمرت پر شد
برگهای پر شده را مچاله می کنی!!!!!!
سلام پژمان جان ...
قریحه خوبی داری ...
اما عنصر وزن توی اشعارت کمرنگه ...
ببخش که نقدش کردم . اونهم در اولین میهمانی از کلبه شاعرانه ات ...
آخه سنگینی هجاهای نامتقارن اذیتم کرد ! غزلهایت را با صدای بلند بخون و به وزنشون کمی با صدای خودت گوش بده یا بده کسی برایت بلند خوانش کند ... حتما به حرفی که زدم می رسی ...
دل دریایی ات آبی و زلال جوون ...
از راهنمایی شما متشکرم
حق با شماست.
خودم هم این سنگینی را احساس می کنم ولی از آنجایی که برای سرودن شعر هایم فرصت کمی دارم و به اندازه کافی نمی توانم بر روی آنها تمرکز کنم و هر آنچه که در اولین لحظه به ذهنم خطور می کند به نگارش در می آورم ؛ اشعار اینگونه در می آید.
باز هم طالب نظرات ارزنده شما هستم.
سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی داری یه سری هم به ما بزن
منتظر نظر شما هستم
بای