باز هم هوس زیارتت به سر زده است
ای نور هشتم غریب خفته در وطن
باز هم لبهای تشنه بوسه خواهد از مزار تو
ای جان و روح مردمان خسته و غریب
باز هم دستان خسته رو به سوی تو دارد
تاگیرد قرار؛ در دستان یار مهربان تو
جان و دلم فدای تو؛ ای نور هشتمین
می دانی از فراق یار چها بر سرم رود؟
غمخانه است این جهان از فراق او
آن کس که هست با خبر از غم فقط هم اوست
رفتی تو و رسیدی به عرش کبریاییش
قربان خاک پای تو؛ ما را زیاد مبر !!!!
تو همنشین یارگشتی ؛ مبارک است
ما نیز دل به تو بسته ایم با چشم تر