آنکه در هستی خویش محتاج تر است
دل چگونه می توان بر او ببست
آنکه در هر لحظه در حالی بود
اوچگونه می توان کامل بود
ما طلب کردیم تو را از قلب خویش
تو نگنجی اندر این عقل پشیز
این تمام بود ما از بود توست
ما چه جوییم تو را در جزء جزء
گر دهیم صیقل دل از هر بو و رنگ
خود نمایان می شوی تو بی درنگ
ای «پرنده» تو مجو در عرش و فرش!!!!!
خود؛ فلک باشد؛ نشان مطلقش
دیده زیبابین که باشه همه چیز رو زیبا میبینه.
ممنون از لطف شما که قدم رنجه فرمودید.