زمان نشود فاصله ما با خدا
روشن کنیم دل به پایان فاصله ها
انسی است ما را با خاطرات تلخ و شیرین
که بگذرانیم از نظر هر صبح و شامگاه
چوگاه خواب از خوابیدن خبر نبود
حکایتها این درخت ذهن بارور نمود
چراغ علم را باید روشن کنیم
تا پر شود دفتر ذهن ما با ترانه ها
زتیره گی بیرون شو؛ ای «پرنده» با نور چراغ
به صبح روشن برس بعد از آن پرواز