شاعرانه

شعرهای من

شاعرانه

شعرهای من

دیو زشت

از حضور سینه سوز آن دیو زشت 

 

روح پاک شیرمردان گشته زشت 

 

 

 

 

قامت سرو و بلند و نازشان 

 

چو نی ای خشکید و شد همچون هلال 

 

 

 

 

مادران خسته از شبهای سخت 

 

آرزوهاشان زآنان گشت محال 

 

 

 

 

از هجوم سایه های دیو زشت 

 

درب دلها بر شیاطین باز شد 

 

 

 

 

از بوسه ی مرگ آفرین آن لبش 

 

خون رگهای جوانان تیره شد

 

 

 

 

 

پنجه هایش را بزد بر مغز سر 

 

میخ شد دود سیاهش در بصر 

 

 

 

 

در دلش او با شیاطین عهد بست 

 

تا بگیرد زندگانی از بشر 

 

 

 

 

 

ای « پرنده »  خانه ها ویران شده است 

 

گریه کن بر دل مادر که پر ز غم شده است   

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
تبسم 1387/10/09 ساعت 12:03 ب.ظ

سلام شعر امروزت هم خیلی خوب بود ولی به موضوعی اشاره داشت که متاسفانه گریبانگیر زندگی بسیاری از خانواده ها و مخصوصا جوانان ما گردیده است.
خوب موضوعات روزمره اجتماعی را در شعرت انعکاس دادی موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد