چرا غم به کوچه های قلبت پا نمی گذارد
مرا به حال خویش تنها نمی گذارد
دیگر دل؛ به دریا زدن ندارم
شاید که دریا نمی گذارد
ترانه های مرده تو
برای زنده ماندن جا نمی گذارد
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
آهسته از کنار بگذر
بی خیال از انتظار بگذر
از مرز رفتن و ماندن
تو نیز سبکبال بگذر
مثل نسیمی دل انگیز
از باغهای خیال بگذر
با خاطرات شیرین
از صفحه روزگار بگذر
مثل صدای گیتار
از خانه سکوت بگذر
بر صخره های ساحل
چون موج انفجار بگذر
ای طلوع صبح روشن؛ مضمون فرار ظلمت
پیراهن حریر رخشان بر تنت همچون خورشید
یک لحظه کنارم بنشین؛ یک نظر بی غمزه برخیز
پرده اسرار بی انداز؛ قانون خلقت برکن
یک عمر در حسرت تو؛ رفته است جمله برباد
شیرین ترین لحظه های عشق؛ بودند در فراق یار
ای نور سبز کلامت؛ زیباترین تصویر دنیا
پرواز در بی نهایت؛ بی نهایت همراه پرواز
من با تو آرام گیرم؛ چون کودک در آغوش مادر
ای دستهای مهربانی؛ ای چشمهای جاودانی
...