شاعرانه

شعرهای من

شاعرانه

شعرهای من

خاک ناامید

خاک ناامید؛ در پی چه ای؟ 

 

باز هم بگرد در پی امید 

 

لابه لای سنگ؛ لابه لای گل 

 

کوه باش کوه؛ مرد باش مرد 

 

زخم این درخت سرخ و تازه است 

 

مرهمی بشو بر شاخه های زخم   

 

سایه ات کجاست ای همسفر

 

بی شکوفه گشت شاخه درخت   

 

آه از این هوا؛ این هوای سرد 

 

خاک ناامید ؛ در پی چه ای؟ 

 

گرچه خسته ای؛ باز هم بگرد 

 

 

ای مرگ

ای مرگ  

 

منتظرم باش 

 

فرصتی برای مردن ندارم 

 

فرصتی برای زیستن هم 

 

در این دنیا چیزی نیستم 

 

چون چیزی نیستم من! 

 

نمی خواهم چیزی باشم 

 

اما می خواهم زنده بمانم 

 

ولی معنای فاصله گهواره تا گورم را نمی دانم!!! 

 

 

نزدیک بود

ای خدا 

 

ای بخشنده حیات و مرگ... 

 

نزدیک بود صدایت را بشنوم 

 

که صدای عشق را می ماند 

 

و صدای ریزش باران در دشتها و کوهها را می ماند 

 

تا اگر گوشهایم بسته شد؛بازش کند 

 

و دیگر در گوشم اثری از ناشنوایی نماند 

 

نزدیک بود صدایت را بشنوم 

 

که صدای ناله مظلومان را می ماند 

 

نزدیک بود صدایت رابشنوم 

 

که صدای مسافران غریب را می ماند 

 

که با سختیها و دلتنگیها در کشاکشند 

 

نزدیک بود 

 

نزدیک بود 

 

...