شاعرانه

شعرهای من

شاعرانه

شعرهای من

مرگ لاله

آئینه نباید لب می گشود 

 

نباید راز مرگ لاله را می سرود 

 

آئینه با خاک غبار آلود شد 

 

زهر خاک دل پاکش را فسود 

 

سهم لاله پرپر شدن در باد 

 

آئینه بیهوده بهر او دست گشود 

 

لاله از بنیاد ویران شده بود 

 

آئینه در این میان حیران شده بود 

 

 

انتظار

سرانجام انتظار من ثمر دهد 

به اندیشه هایم کمی بال و پردهد 

 

در انتظار دیدن رویش 

صبری نمایم تا ظهورش 

 

دمی بی یاد او سر نخواهم کرد 

از عشق او حذر نخواهم کرد 

 

به شب با خدا خلوت نمایم 

برایش من غزلها می سرایم 

 

به یک عمر انتظارش را کشم من 

بجز او خواب هیچکس  نبینم من

 

به یک روز از ره آید این عزیزم 

که من در بستر پیری مریضم