شاعرانه

شعرهای من

شاعرانه

شعرهای من

شهر مردگان

گفته بودی بگذریم تا برسیم 

 

از کدام کوچه باید گذر کرد تا رسید 

 

گم شدم در کوچه ای دنباله دار 

 

روحم خسته است راه بازگشتی نیست 

 

کوچه بن بست است جز دیوار نیست 

 

عاقبت دیوارها ویران می شود  می دانم 

 

شهر مردگان نمایان می شود می دانم  

 

عشق آمد

زیبا دیدم ، زیبا طلبیدم، عشق آمد 

 

ای عشق پس از این، در سینۀ من پنهان باش 

 

بعد از تلاطم امواج، ساحل این دریا باش 

 

لبریز شور و امیدم، ای موج آخر عشق 

 

توفان دلم را بنشان، دریای مرا پایان باش 

 

...  

 

 

زیبا

دنیا چه زیباست!!! 

 

زیباتر از آنچه که می بینیم! 

 

فقط باید صبور بود 

 

اگر صبر نداشته باشیم  

 

و از قله دلدادگیها و آرزوها به دنیا بنگریم 

 

جز ویرانه ای سیاه به چشممان نمی آید 

 

چه زیبا ببینیم چه زشت سالهای عمر می گذرد 

 

بیایید عینکهای بدبینی را دور اندازیم 

 

تا همیشه زیبا ببینیم 

 

...