-
زخم درون
1387/09/12 10:48
بر دلم خنجر زند؛ او مدام تا کند کارش تمام؛ روح خام کشته شد روحم؛ دل آزار چرا؟ داغ گشت جانم؛ پیکارچرا؟ سالها بگذشت؛ آخر گشت عمر پاسخ مهربانیهابدادی با جنون حرفهایم مرده اند؛ اندر گلو بس نفهمیدی؛ سپردم پشت کوه واژگون گشت جهانی بر سرم بس شکستی تو غرورم نو به نو زخمها؛ گر بر تن زنند؛ دردی نیست ای خدا مردم من از زخم درون
-
ای طبیب
1387/09/11 10:25
ای ندای عشق ما؛ دلشاد بودی ای طبیب جان ما؛ آزاد بودی جسم خاکی را ز عشق؛ سیراب کردی جمله؛ نوری بر سر افلاک کردی تو زجانت نی لبکها ساختی وندر آن نی گفتنیها گفته ای جمله جانم به یکباره گوش بود می ستود و می ستود و می ستود گر گلم؛ گلستانم تو بودی گر بلبلم؛ سحر خوانم تو بودی هوش من از جلوه ی فضل تو بود نور من از شمه ی روی...
-
با خویشتن تنها
1387/09/10 11:03
اگر روزی می ماندم با خویشتن تنها می گشودم دفتر اعمالم را پیش پاها پر از کارهای تکراری است دفتر شرم دارم از تماشایش در روز آخر من بوده ام از آغاز در خوابی خوش و رنگین تکان می داد گهواره ام را موج رویاها اگر چه عشق آمد و بیدارم کرد روزی نمی فهمم با این روزهای رفته چه باید کرد خدا یا اگر تو جای من بودی چه می کردی با لحظه...
-
عشق الله
1387/09/09 11:44
دنیا چه زیبا شده است سراسر ز عشق الله شده است بس دلم لبریز ز شور پرواز آسمان هم پر از کبوتر شده است ساقه ی سبز حضورش در دل ریشه کرده است؛ تناور شده است چند روزی است که در خلوت دل شوق دیدار؛ زپا تا سر شده است روزگاری است که از جلوه ی او دل آئینه ای ام نیز؛ مجلل شده است رود خون؛ زمزمه با دل می کرد این عشق در دل چو؛...
-
مریم مهربان
1387/09/06 12:00
به شوق دیدن رویت؛ ای مریم مهربان تمام لحظه هایم را پر از وفا کرده ای اتاق من به یمن تو ؛چو نور سپید گشته است دل تنهایی ولی؛ چقدر سیاه کرده ای چه روزها که از غمم به شکوه لب گشوده ام تو با تمام امید؛ گفتی؛ اشتباه کرده ای چه بارها گفته ام خواهم قاب عکس شوم دلم تسلی داده ای؛ گفتی گناه کرده ای تو با حضور گرم خود قفل سکوتم...
-
نقطه چین
1387/09/04 10:33
من اولین نقطه چین بودم تنهاترین فرد زمین بودم پشت سایه شب کمین کردم در انتظار صبحی آتشین بودم تا خالقم بر من نظر افکند من دگر عاشقترین بودم عمری اسیر واژه ای تنها آواره روی زمین بودم صدایی مرا به خود آورد صدایی که با یادش غمین بودم بی نام بودم و بی نشان با آنکه عمری در زمین بودم پشت من اما کمین کرده اند دو گل که نمی...
-
کیستید شما
1387/09/03 12:48
مثل باد می وزید؛ کیستید شما؟ مثل سایه می دوید؛ نیست ردپا؟ روح بلند جوانمردی چه شد؟ ریشه عمیق اصالتها کجاست؟ پیر کرد پندو اندرزتان روح افسرده را این را بدانید هر که خود روبرو با خداست روزها همه پر از صدای خداست گوش سنگ تپید؛ گوشتان کجاست ؟ دل زپوزخندهاتان گشته قاب عکس چهره نورانی و با صفاتان کجاست؟ در عرصه زمین جز دام...
-
باور
1387/09/02 12:16
باور می کنی که با من همصدا گشتی باور می کنی بدور از هر گمان گشتی تو مثل هر چه بودی؛ بر افلاک بنشستی دلم خوشبین به پایان است؛ بعد دنیای فانی اگر چه در دلم دریای شک بود طوفانی زدی پل بر دلها که آن پل گشت جاودانی نمی فهمم دگر واژه های درد و اندوهی بامن بودی از اول؛ چه بود آن فریاد تنهایی تو از نسل گریه های رفته از یادی...
-
بهار
1387/08/30 09:22
بهار پاشید در زمین دلم بذر گل و رفت گل زده جوانه و بهانه بهار گرفته است مگر نسیم خیال بهار؛ باران شود بهرگل رگبار ابرهای بهاری می طلبد؛ جام گل شکوفه های بهاری تا؛ زشاخسار دلم رویید به باغ سبز دلم ؛ واژه های طلایی گل داد بهار عشق جوشید در رگهای گل باغ دل؛ نشانه سرسبزی و روح؛ نشانه گل در این تولد بهاری که شعر و غزل جاری...
-
جستجو
1387/08/29 14:26
جستجو در روح مرده می کنی! یاد بوی تعفن از یادبره؛ می کنی! باغ بهار آور دنیا دست توست آنرا پر از گلهای پژمرده می کنی! زبس در پرده سخن گفته ای گل واژه ها را آزرده می کنی! روزی دیگر به پایان رسانده ای روزت را پر از لحظه های افسرده می کنی! یک برگ دیگر از دفتر عمرت پر شد برگهای پر شده را مچاله می کنی!!!!!!
-
ای عشق
1387/08/28 11:32
ای عشق؛ تو امشب انتخابم کن مرا بهر وصال خویش؛ بی تابم کن مثل شکوفه های بهاری غرق عطر و آب و گلابم کن زخم خورده روزگار منم من مرهم زخم چاک چاکم کن دست تمنا بسوی تو دارم ای خدا آغوش اجابت باز کن آه من از روی ناشکری نیست شاکرم؛ هر آنچه نیک است آن کن آمین
-
چرا؟؟؟؟؟؟
1387/08/27 14:53
چرا غم به کوچه های قلبت پا نمی گذارد مرا به حال خویش تنها نمی گذارد دیگر دل؛ به دریا زدن ندارم شاید که دریا نمی گذارد ترانه های مرده تو برای زنده ماندن جا نمی گذارد چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
-
بگذر
1387/08/25 12:18
آهسته از کنار بگذر بی خیال از انتظار بگذر از مرز رفتن و ماندن تو نیز سبکبال بگذر مثل نسیمی دل انگیز از باغهای خیال بگذر با خاطرات شیرین از صفحه روزگار بگذر مثل صدای گیتار از خانه سکوت بگذر بر صخره های ساحل چون موج انفجار بگذر
-
زیباترین تصویر دنیا
1387/08/22 12:51
ای طلوع صبح روشن؛ مضمون فرار ظلمت پیراهن حریر رخشان بر تنت همچون خورشید یک لحظه کنارم بنشین؛ یک نظر بی غمزه برخیز پرده اسرار بی انداز؛ قانون خلقت برکن یک عمر در حسرت تو؛ رفته است جمله برباد شیرین ترین لحظه های عشق؛ بودند در فراق یار ای نور سبز کلامت؛ زیباترین تصویر دنیا پرواز در بی نهایت؛ بی نهایت همراه پرواز من با تو...
-
درخت بی ثمر
1387/08/21 12:36
ای درخت بی ثمر ؛ آخر به کی !!! تکه تکه کنی با شاخت؛ نسیم نیش داری همچو ماران؛ در دهان آفت باغم شده آن زخم زبان ای که داری مارها در آستین جان نیلوفر؛ بنه این حرب و کین هم نمک پاشی به داغم ؛ سخت سخت هم عطش ریزی به باغم ؛ بی هدف وهم یک خواب است؛ مثمر گشتنت جز خیالات است؛ شیرین گفتنت آه؛ ای جوی روان زندگی؛ بگریز زباغ این...
-
خیالی نیست
1387/08/20 12:06
چو ما به ره دوست؛ خاکپایی نیست در انتظار بلا؛ چشم به راهی نیست عنان به عشق سپاریم ؛ بشتابیم به خون خویش بشوییم ره اش ؛ خیالی نیست من از صحبت با بهار دانستم چون شقایق؛ دل داغداری نیست از ظلمت غفلت رها گشته ام کجاست دست الهی ؛ قراری نیست چنان غرق شدم در تلاطم امواج که جز ماهی دریا شدن؛ راهی نیست بر دستهای اجل بوسه می...
-
آزمون نهایی
1387/08/19 09:42
چه مهربانی؛ چه دل نوازی چه زیباست با تو عشق بازی تو آغاز و پایان هر شعر نابی که بنشیند بر دلهای خاکی سرانجام از غم دوری تو چه رنجور گردم؛ تو خود نیز دانی تو را ذره ؛ ذره من ستایم مرا با هزاران زخمه نوازی چه طولانی گشته آزمون نهایی خدایا تو خودباش پایان غایی
-
خانه دل
1387/08/18 11:20
باز گم شده ام در خانه ی دل خانه ی سبز و آسمانی دل ابری سیه سایه انداخت بر سرای روشن و آفتابی دل گریه کردم در نهان خانه ی دل تا بشنود صاحب خانه ی دل گفتم به او؛ صبوری ام ده زسردی و سوز و تنهایی دل کشته ی طوفان خشم؛ گشته این گم کرده ی ارغوانی دل بس که ناله کردم بر درگه اش باز روشن نمود او؛ خانه ی دل
-
درخت خیال
1387/08/16 10:44
باز بر ابرها لانه می کنم نوازش نسیم را بهانه می کنم می روم به سرزمین واژه ها درخت خیال را نشانه می کنم نقش روح و جان من تویی تو کی گذر من از زمانه می کنم درخت سبز جاودانه است آنچه در خیال نشانه می کنم گلگونی چهره ام از حضور توست گرمی آفتاب را بهانه می کنم از دل شقایقم شنیده ای قصه ای که عارفانه می کنم
-
طلوع آفتابی
1387/08/15 12:20
به آن شب زنده داران دل خسته مرید توام چشم بسته نصیب من است از توجه تو دلی سخت شکسته؛ تنی سخت خسته برفتند عاشقان کویت زدور و برم ؛ دسته دسته تو روحی؛ طلوع آفتابی که آتش زنی بر دل خسته نگاه مرا بری تا نهایت در آن جلوه های نقش بسته شکوفا شود از کلام قشنگت بهاری که در قلب من نشسته
-
باز هم امیدی هست
1387/08/14 14:10
او از همه تنهاتر است پریشانتر از خاکستر است تمنای پرواز ندارد هرگز چون گره خورده در پیکرش اندازه همین دنیای خاکی است آرزوهای در سر پرورش کور سو چراغی بیش نیست نگاهی که رسیده تا برش ولی باز هم امیدی هست به زنده گشتن خاکسترش
-
باران آخر
1387/08/13 14:18
ای کاش! بر شب ما؛ یک صبح روشن ببارد برسقف خانه دل؛ باران آخر ببارد باران بشوید به نرمی دیوار این خانه دل شاید بر این دیوار سنگی روح محبت بروید تا چند از چشمهامان طوفان حسرت ببارد تا چند بر ساحل امن امواج سنگین ببارد بیدار نخواهد شد هرگز؛ حس قشنگ پریدن حتی اگر بر سرما؛ بال کبوتر ببارد ای صبر؛ ای صبر ایوب با من بیا تا...
-
[ بدون عنوان ]
1387/08/13 09:22
کابوس دهشتناک کی به پایان می رسد ؟ خواب بی پایان کی به اتمام می رسد ؟ سردی ایام کی به گرما می رسد ؟ صبح آرامش کی خرامان می رسد ؟ روح آسایش کی به سامان می رسد؟ ...
-
روح آشفته
1387/08/12 10:18
آئینه ها خوابند؛ ای روح آشفته رو با که باید کرد؛ ای چهره خسته دستهای من لرزان؛ در این هوای سرد با من بگو روحم؛ غیر از تو در من هست ای روح آشفته؛ آرامشت خواهم در کلبه قلبم؛ در سایه تقوی بامن مدارا کن؛ با این تن خاکی با این گلوی خشک؛ با این صدای پست
-
خویش
1387/08/11 10:21
شب و روزم در تکاپو، ایده اما بی خیال دست و پایم در تلاشند، یافتن اما محال روزها قربانی ، جستجوی بی ثمر جستجو در سیاهی، جستجوی یک کمال جستجوی خویش در دستهای روزگار جستجوی خویش در تار و پود انتظار خویش نارس که فرو افتاده از دست درخت خویش شیرین گذشته، خویش تلخ روزِ حال تا نباشم واقع بین، روزگار باشد همین تا نیابم من...
-
نیایش
1387/08/09 09:05
تشنه ام؛ یا گرسنه؟ نمی دانم!!! می لرزم؛ هوا سرد است در ظلمت شب در پی چه می گردم؟ یادم آمد در تاریکی در جست وجوی تو می گردم تویی که افق پهناوری و سینه ات ابری ناله ام را شنیدی و مردنم را دیدی... ای معبود من؛ چه کسی گرمابخش وجودم خواهد شد؟ غیر از تو چه کسی مرا زنده خواهد کرد؟ غیر از تو پس مرا از شراب عشقت سیراب گردان!!!
-
باقی
1387/08/08 12:26
در ذهن من واژه های نیمه جان باقی است در چشمهایم شبنمی از اشک هم باقی است بالی شکسته و سنگین و آویخته بر شانه های خسته ام همچنان باقی است مثل زمینی خشک در بیابان گل داد نامی که می خواهم بماند تا زمان باقی است پل به فرداها بسازم از خویش تا هنوز رنگین کمان در چشم من باقی است خوابهای هفت رنگ بر باد بسپارم می روم ؛ اما...
-
خاک ناامید
1387/08/07 09:29
خاک ناامید؛ در پی چه ای؟ باز هم بگرد در پی امید لابه لای سنگ؛ لابه لای گل کوه باش کوه؛ مرد باش مرد زخم این درخت سرخ و تازه است مرهمی بشو بر شاخه های زخم سایه ات کجاست ای همسفر بی شکوفه گشت شاخه درخت آه از این هوا؛ این هوای سرد خاک ناامید ؛ در پی چه ای؟ گرچه خسته ای؛ باز هم بگرد
-
ای مرگ
1387/08/06 14:17
ای مرگ منتظرم باش فرصتی برای مردن ندارم فرصتی برای زیستن هم در این دنیا چیزی نیستم چون چیزی نیستم من! نمی خواهم چیزی باشم اما می خواهم زنده بمانم ولی معنای فاصله گهواره تا گورم را نمی دانم!!!
-
نزدیک بود
1387/08/06 11:14
ای خدا ای بخشنده حیات و مرگ... نزدیک بود صدایت را بشنوم که صدای عشق را می ماند و صدای ریزش باران در دشتها و کوهها را می ماند تا اگر گوشهایم بسته شد؛بازش کند و دیگر در گوشم اثری از ناشنوایی نماند نزدیک بود صدایت را بشنوم که صدای ناله مظلومان را می ماند نزدیک بود صدایت رابشنوم که صدای مسافران غریب را می ماند که با...